سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

از آن پلی که برایـم ساخته ای نمی دانم چیزی مانده یا نه ..

که من خود بارم را افزون کرده ام و پل را آرام آرام به سمت تباهی کشانده ام ...

این سنگینی و پلی که باید به سمت تو بیاید ...

 و مسیر  ِ من ..

و صراط مستقیم  ِتو ...

و چشمهای بسته ی من ...

و دست های تو که " فوق ایدیکم" ...

و پاهای سست من ...

و رحمانیت ِ تو ...

 

+ یـا من یـسمی بالغفـور الرحیـم !

+ شروع کردم سیـد ... شمارش معکوسش با تو !

 


+ تاریخ سه شنبه 90/12/2ساعت 1:52 عصر نویسنده | انار


   
   

AvaCode.19